Joe Richards finished school when he was 18, and then his father said to him, "You"ve passed your examinations now,Joe, and you got good marks in them. Now go and get some good work. They"re looking for clever people at the bank in the town. The clerks there get quite a IN of money now."
جو ریچارد وقتی که 18 ساله بود مدرسه اش را به پایان رساند، و در آن وقت پدرش به او گفت، جو، حال که امتحانات خود را پشت سر گذاشته ای، و نمرات خوبی گرفته ای. حالا برو و یک شغل مناسب به دست بیاور. در شهر به دنبال افراد باهوش برای کار در بانک می گردند. منشی ها در آن جا پول خوبی به دست می آورند.
A few days later, Joe went to the bank and asked for work there. A man took him into a small room and gave him some questions on a piece of paper. Joe wrote his answers on the paper, and then he gave them to the man.
چند روز بعد، جو به بانک رفت و تقاضای کار کرد. شخصی وی را به داخل اتاقی برد و کاغذی که چند سوال بر روی آن نوشته بود به وی داد. جو جواب ها را بر روی کاغذ نوشت، و به آن مرد تحویل داد.
The man looked at them for a few minutes, and then he took a pen and said toJoe, "Your birthday was on the 12th of June, Mr Richards?"
مرد برای چند دقیقه به کاغذها نگاه کرد، و یه قلم برداشت و از جو پرسید، «آقای ریچارد، تاریخ تولد شما در 12 ماه جون است؟»
"Yes, sir," Joe said.
جو گفت: بله قربان
"What year?" the man asked. "Oh, every year, sir," Joe said.
مرد پرسید: چه سالی؟ و جو گفت: آه، هر سال، قربان
کلمات کلیدی :